۱۴ دی ۱۳۸۹

امشب سر زلف تو به تاب افتاده
یعنی که دو چشم من به خواب افتاده
در وهم مگر که بینمت یک چندی
شیرین که نظر به این سراب افتاده

سوگند به خون پاک یاران سوگند
بر قامت کوه و آبشاران سوگند
در راه تو عاشقانه باید مردن
بر کفر و جنون و هر چه ایمان سوگند


بر قامت تو نظر بپیوست مرا
افروختمی شرر بپیوست مرا
در چشم توام که چشم افتاد گذر
خونین شد و شعر تر بپیوست مرا


هیچ نظری موجود نیست: