۱۲ تیر ۱۳۸۹

باده خود سوخت شد و میکده ویران افتاد
این چنین است که در بادیه سرگردانم

چون ز این حادثه خونابه به چشمست مرا
در نظر خامش و بر دیده چنان کورانم

بگذر ای راه که این گام نفس ببریده ست
که اگر سخت کنی سنگ به ره می مانم

مطربی نیست به جز باد که صوتی آرد
از همان ساز نوا خسته چنین رقصانم؟!

دولت مرگ خدایا به من ارزانی دار
تا که بیرون کند از عالم خاموشانم