۱ آبان ۱۳۸۸

در عالم بدنامان...

در عالم ِ بد نامان، بد نام ترینانیم!
در طرح شکست جام بشکسته ترینانیم
با حاصل وبی حاصل، بی پرده درین منزل
خوش نقش زدی نقاش، بی نقش ترینانیم
ما کوره ی تقدیریم ما سوخته ایی پیریم
خامیم اگر خواهی تا پخته ترینانیم
ما صورت بی صورت ما جزء ِ درین وسعت
در خاک رهت فرصت، ناچیزترینانیم
هم دولت و هم صولت، هم قدرت و هم شوکت
چون هرچه توانی بود، نابود ترینانیم
افلاک، گذاری شد وین خاک به خاری شد
در پای گل هستیت ما خارترینانیم
دُردی کش و مهجوریم خاموشتر از کوریم
دیگر چه توان گفتار خاموش ترینانیم

هیچ نظری موجود نیست: